سخنرانی ی که
خامنه ای را
برافروخت
سایت پارلماننیوز وابسته
به خط امامی
ها : در پی درج
مطلبی (در
کيهان - پ ا ) به
نقل از یكی از
محافظان
رهبری
، یكی از
مسوولان دفتر
رهبری اعلام
كرد:نشر این
مطالب
نارضایتی جدی
مقام رهبری
را به دنبال
داشته است.
به
گزارش پایگاه
خبری «پارلماننیوز»،
متن اطلاعیه
دفتر رهبری به
این شرح
است:
در
پی درج مطلبی
به نقل از یكی
از محافظان
مقام معظم
رهبری (مدظلهالعالی)
در یكی از
روزنامههای
كثیرالانتشار
به تاریخ 89.3.16
یكی از
مسوولان دفتر
مقام معظم
رهبری
رسما اعلام
كرد: مطالب
مذكور شامل
تحریفات
گسترده و خلاف
واقع فراوانی میباشد و
نشر آن
نارضایتی جدی
معظمله را به
دنبال داشته
است. لذا این
دفتر موكدا به
مسوولان و دستاندركاران
مطبوعاتی و
رسانهای
توصیه میكند
از درج هر
گونه مطالب غیرموثق و
غیرمستند
خودداری
نمایند.
روابط
عمومی دفتر
مقام معظم
رهبری
نوشته
ای که خامنه ای را برافروخت - کيهان
16 خرداد:
متن
سخنراني يكي
از محافظان خامنه
ای
در سال 68
ناگفته
هايي از رابطه
امام و رهبري
سال
68 لحظاتي كه
امام (ره) داشتند
به رحمت خدا
مي رفتند با
دفتر رياست جمهوري تماس
گرفتند و ما
به همراه آقاي
خامنه اي سوار
ماشين شديم و
به سمت جماران
حركت كرديم.
وقتي به
جماران
رسيديم چون
همه مسئولين
آمده بودند
شرايط بسيار
سختي را
ايجاد
كرده بودند و
فقط تعدادي از
محافظين را داخل
راه مي دادند. همراه
آقا كه رئيس جمهور
بودند فقط 4
نفر داخل شديم
و تا دم در
حسينيه رفتيم .
خيلي
از شخصيت ها و نمايندگان
مجلس آنجا
بودند و داخل
راهشان نمي
دادند، همراه
آقاي خامنه اي
دو نفر
توانستيم
بعنوان محافظ
داخل
بيمارستان
برويم كه دائم
شيفت عوض مي
كرديم. تنها
كسي كه
امام (ره) موقع
رحلتشان و قبل
از خانواده
شان او را
پذيرفتند،
آقاي خامنه اي بودند. بعد
از آن نمازي
كه امام (ره) خواندند
پزشكان گفتند
كه نمي توان
كاري براي
ايشان
انجام داد در
اين شرايط
قرار شد همه
كساني كه داخل
اتاق امام
بودند خارج
شوند و
فقط خانواده
امام داخل
شوند. قبل از
ورود خانواده
امام حاج احمد
آقا از اتاق
امام (ره) آمدند
بيرون و گفتند
آسيد علي آقا
را امام كار
دارند. آقاي
خامنه اي داخل
شدند و
براي اينكه
صداي امام (ره) را
كه نحيف شده
بود بشنوند
گوششان را
نزديك صورت
امام (ره) بردند
و امام (ره) با
ايشان صحبت
كردند. ما كه
پشت شيشه اين
صحنه را مي
ديديم
هر
لحظه كه
مي
گذشت مي ديديم
آقاي خامنه اي
قرمزتر مي شد،
صورت ايشان
دائم قرمز
مي
شد گويا به حد
انفجار رسيده
بود . بعد از
صحبت هاي امام
(ره) آقاي
خامنه اي حاج احمد آقا ر
اصدا كردند
داخل، سپس حاج
احمد آمدند
بيرون و گفتند
حاج خانم - همسر امام (ره) - و
محارم امام (ره)
بيايند داخل. - تمام
اين صحنه ها
فيلم برداري
شده است
و نمي دانيم
چرا پخش نمي
شود! - حاج احمد
آقا كه صدا
كردند
خانواده امام
تا آقاي
طباطبايي - برادر
خانم حاج احمد
آقا - كه
شهردار تهران
بودند و دكتر
طباطبايي - برادر
خانم ديگر حاج
احمد آقا - داخل
بودند تمام
دختران و
پسران منسوب
به امام (ره) داخل
بودند و
ديداري را با
ايشان تازه
كردند. تنها
كسي كه با
محارم امام (ره) تا لحظه آخر
حيات ايشان
داخل اتاق بود
فقط آقاي
خامنه اي
بودند!
تقريبأ
ساعت 30:23 امام
(ره) تمام
كردند. در اين
شرايط آقاي
خامنه اي با
همان صورت
برافروخته آمدند
بيرون و همه
كساني كه آنجا
حضور داشتند
را صدا كردند
چه چپي ها و چه
راستي ها
و
همه اطاعت
كردند. آقا
فرمودند
هيچكس حق
ندارد با هيچ
خبرگزاري و
هيچ گروهي
مصاحبه
علني
داشته باشد و
خبر فوت امام (ره)
را اعلام كند. اگر
ما فردا صبح
بتوانيم از
صدا و
سيماي خودمان
اين خبر را اعلام
كنيم، بقاي
جمهوري
اسلامي را مي
توانيم حفظ
كنيم و
در
غير اين صورت
احتمال اين
هست كه خيلي
از مسائل و
مشكلات بر
كشور ما جاري
شود. همه
گوش كردند و
هيچكس حرفي
نزد. تنها كسي
كه آن زمان
مامور شد آقاي
لاهيجاني معاون جهاد
سازندگي وقت
بود كه مسئول
تهيه يخچالي شد
كه جنازه امام
(ره) را 3 روز
داخل آن
گذاشتند.
غير از وي
قرار شد كسي
كار خاصي را
انجام ندهد.
بلافاصله
همه از جمله آقاي
خامنه اي به
محل كارشان
رفتند. همان
شب آقا بسياري
از كارهاي
مربوط به
حفاظت و
اطلاعات
را انجام
دادند. فردا
صبح قرار شد
جلسه مجلس
خبرگان براي
تعيين رهبري
انجام
شود.
همراه آقاي
خامنه اي،
آقاي انصاري
نامي بود به
همراه من و
آقاي قاسمي كه
با آقاي
خامنه اي
پياده از منزل
راه افتاديم و
به مجلس آمديم.
هيچ كدام از
ما در آن
لحظات
رهبري آقاي
خامنه اي به
ذهنمان هم
خطور نمي كرد. در
مجلس حفاظت به
دست گردان
هفت
سپاه بود و
تعدادي از
محافظين آيت
الله مشكيني
بعنوان رئيس
مجلس خبرگان، محافظين
آقاي هاشمي
بعنوان رئيس
مجلس شوراي اسلامي
و محافظين
آقاي خامنه اي
در مجلس
تردد
مي كرديم. لذا
بسياري از
شرايط داخل
رامي دانستيم.حدود
20 دقيقه طول
كشيد تا
جلسه
به حد نصاب
رسيد. آقاي
مشكيني شروع
به صحبت كردند
و سپس آقاي
هاشمي چند
دقيقه
صحبت
كردند.در همين
اثني تلفن زنگ
زد و گفتند
حاج احمد آقاي
خميني با آقاي
هاشمي
كار
دارند. آقاي
هاشمي اجازه
گرفتند و داخل
دفتر هيات رئيسه
رفتند. آقاي
مشكيني
راجع
به مطالب
داخلي مجلس
خبرگان صحبت
كردند و سپس
قرار شد در
مورد رهبري
آينده
صحبت
شود. هيچ كس
صحبت نكرد و
همه به هم
نگاه مي كردند.
اولين نفري كه
شروع به صحبت كرد، آقاي
خلخالي بود.
وي
گفت ميخواهم
مطلبي را
بگويم و اين
را يك تكليف
مي دانم.
آقاي مشكيني
بلندگوي وي را
روشن كرد و وي
شروع به صحبت
كرد. ايشان
گفتند من
چند
وقت پيش براي
مراسم عقد
دخترم نزد
امام (ره) رفته
بودم. تا دختر
و عروس و
دامادم
و بچه ها
بازرسي شوند و
بيايند داخل
چند دقيقه طول
كشيد. من ازامام
(ره) سوال
كردم حالا كه
شما آقاي
منتظري، قائم
مقام رهبري را
عوض كرده ايد
با اين شرايط بيماريتان
شخص خاصي را
مد نظر
نداريد؟
ايشان به من
نگاه كردند و
گفتند: «مگر مي
شود من
نظر خاصي
نداشته باشم و
مگر مي شود كه
نظرم را به
كسي نگفته
باشم؟ من به
حاج احمد
آقا و آقاي
هاشمي بارها
گفتم . از نظر
من هيچ كس در
روي كره زمين
از سيد علي
آقا
بهتر نيست ». بعد
از اين حرف آقاي
خلخالي اعلام
كردند كه
اساساً امام (ره)
با شوراي
رهبري مخالف
بودند. پس
بايد روي يك
نفر صحبت كنيم
و براي
انفرادي هم
چند نفر
بيشتر
در كشور
نداريم، يكي
آيت الله
مشكيني هستند،
يكي آيت الله
موسوي
اردبيلي و
نفر
سوم آقاي
خامنه اي
هستند كه امام
(ره) روي ايشان نظر
مثبت داشتند. بعد
از آقاي
خلخالي
تنها كسي كه
صحبت كرد آيت
الله موسوي اردبيلي
بود. ايشان
گفتند در يكي
از جلسات
سران سه قوه
كه خدمت امام (ره)
رسيديم آقاي
خامنه اي و
آقاي هاشمي
نيامده
بودند.
من
و مهندس موسوي
رفته بوديم. داخل
آمدن مهندس
مقداري طول
كشيد. من با امام (ره) صحبت
مي كردم، به
ايشان گفتم كه
نظر شما در مورد
رهبري آينده
چيست؟ و
امام
(ره) گفتند: «من
نظرم را به
حاج احمد آقا
و آقاي هاشمي گفته
ام و احدي را در كره
زمين بهتر از
آسيد علي آقا
براي رهبري نمي
دانم ». اين دو
مورد را آنها گفتند. در
حين صحبت
ايشان آقاي
هاشمي از پله
هاي دفتر هيات
رئيسه آمدند
پايين و به
محض
رسيدن به
جايگاهشان
ميكروفون
راخاموش كردند
و بلندگوي
خودشان روشن
شد. آقاي
هاشمي
گفتند احمد
آقا يك مطلبي
را به من
گفتند كه
تكليف را همين
الان به شما
بگويم
و
بعد معذرت
خواهي كردند
كه بلندگو را
خاموش كردند. سپس
گفتند احمد
آقا الان به
من گفتند:
«اگر
مي خواهيد روح
امام (ره) شاد
شود و به وصيت
نامه امام (ره) عمل
كرده باشيد
اعلام كنيد كه
امام (ره) بارها
به ما گفتند
كه آقاي خامنه
اي را مطرح كنيم ولي به
دليل مسائل
سياسي نگذاشت
كه ما بگوييم ». آقاي
هاشمي گفتند
حاج احمد آقا
به من
گفتند: « امروز
يك تكليف است
و حداقل حرف
مرا در مجلس بزنيد
كه من آن دنيا گرفتار
نباشم ». سپس
آقاي هاشمي
گفتند حالا يك
مطلب را من
بگويم. من
بارها خدمت امام(ره) رسيدم
و هر بار كه
رفتم امام (ره) به
من گفتند: » تا
دير نشده آ
سيد علي
آقا
را شما مطرح
كنيد بد است
من مطرح كنم
چون اگر من مطرح
كنم قضيه
استخلا پيش مي آيد. شما
مطرح كنيد من
دفاع مي كنم ». سپس
آقاي هاشمي
طبق عادت
رياست مجلسي
اش عمل
كرد
و در حالي كه
ايستاده بود
گفت كسانيكه
با رهبري آقاي
خامنه اي
موافقند قيام كنند. در
همين هنگام
آقاي خامنه اي
از كوره در
رفتند و گفتند:
« اكبر آقا! بنشينيد شما، مگر
اينجا مجلس
است كه شما مي
خواهيد راي
بگيريد؟
رهبري نظام به
اين است كه من بتوانم. مگر
من مي توانم
خميني باشم؟
اين بار
سنگيني كه شما
داريد به دوش
يك نفر مي
گذاريد
را مگر يك نفر
مي تواند
تحملش كند؟ تحملش
شرايط
ميخواهد. نه
من، بلكه هيچ
كس نمي تواند
تحمل كند ».
در
همين هنگام
مجلس يك مقدار
شلوغ شد و
موافقين و
مخالفين
حرفهايي
زدند. آقاي
آذري قمي به
آقاي خامنه اي
گفت شما بپذيريد،
مگر ما مرديم
همه ما
كمك مي كنيم. ولايت
فقيه، ولايت
انبيا است. وي
آنقدر تعريف كرد
كه آقاي خامنه
اي از
كوره در رفتند
و گفتند: « آقاي
آذري قمي! بفرماييد
بنشينيد. ما
شما را مي
شناسيم،
در دوره هاي
مختلف شما را
امتحان كرده
ايم. ايني را
كه شما گفتيد 10
سال آينده
هم مي گوييد؟ 10
سال ديگر
نخواهيد گفت. هر
جا مقابل شما
مطلبي علم شود
كه شما
نپذيريد
مقابلش مي
ايستيد ». در
همين هنگام
آقاي آذري قمي
عمامه اش را
برداشت و دو دستي محكم
تو سرش زد و
گفت خدا از من
نگذرد اگر قرار
باشد من 10 سال
آينده مقابل شما
بايستم ، من
شما را بعنوان
ولايت فقيه،
ولايت مطلقه
فقيه، قبول
دارم.
- دقيقاً
بعد از 10 سال
آقاي آذري قمي
رفت قم و در
فردو نماز
جماعت خواند و
آنجا با
آقاي
خامنه اي
مخالفت كرد! دقيقاً
همان طور كه
آقاي خامنه اي
گفتند 10 سال
بعد اين
حرف
را زد! - بعد از
اين صحبت ها
خبرگان راي
گيري كرد كه
در راي گيري
همه خبرگان به غير از 6
نفر راي موافق
دادند! كه يكي
از آنها خود
آقاي خامنه اي
بودند كه به خودشان
راي ندادند. يك
نفر هم نظرش
روي شوراي
رهبري بود نه
اينكه با شخص
آقاي خامنه اي مخالفت
داشته باشد. نظر
وي اين بود كه
در كشور به
جاي امام (ره) فرد
نمي تواند
عمل
كند و يك
شوراي رهبري
بايد داشته
باشيم كه
متشكل از آقاي
خامنه اي،
آقاي هاشمي بعنوان
يكي از چهره
هاي سياسي و
سه مرجع تقليد
باشد. اما
نظرش راي
نياورد و آقا
با يك
راي قوي
انتخاب شدند.
حدود
ساعت 3 جلسه
تمام شد. كساني
بودند كه از
همان لحظه
شروع
به تبعيت
كردند، از
جمله اين
افراد آقاي جوادي
آملي بودند. هنگام
خروج از مجلس هيچ كس
ازدر خارج نشد
همه به هم
تعارف مي
كردند و حدود
3 دقيقه
كسي خارج نشد. همه اصرار
مي
كردند آقاي
خامنه اي خارج
شوند اما آقاي
خامنه اي به
آقاي مشكيني گفتند كه
ايشان ابتدا
خارج شوند. در
همين هنگام
آقاي جوادي
آملي گفتند: « آقا
شما بفرماييد
كه ما جرات
كنيم پشت سر
شما بيرون
بياييم. آن
موقع شما بر
ما رفيق بوديد
و ما
افتخار مي
كرديم پايمان
را پشت پاي
شما بگذاريم،
امروز شما بر
ما ولي هستيد
و از الان
بر ما فرض و
واجب است كه
همه پايمان را
جاي پاي شما
بگذاريم و
طوري هم بايد پايمان را
بگذاريم كه
اگر كسي نگاه
كند نفهمد چند
نفر بعد از
شما آمدند
بيرون و فقط جاي پاي
شما باشد! »
من
با همين
چشمهاي خودم
بيشتر از 100بار
برخورد آقاي
خامنه
اي
و امام خميني(ره)
را با همديگر
ديدم. در هيچ
برخوردي
نديدم كه امام
خميني تمام قد جلوي
ايشان بلند
نشود و به
طرفشان نرود. ولي
براي هيچ كس
نديدم كه اين
طور برخورد
كند، البته
بسيار نادر
بودند در مقايسه
با رفتاري كه
با شخصيت هاي
دولتي،
هيات
دولت و... امام
تنها با آقاي
خامنه اي
اينگونه
برخورد مي كرد
و با ايشان
باز برخورد
مي كرد. آقاي
خامنه اي
اوايل رهبري
در بيمارستان
قلب شهيد
رجايي عمل
داشتند. در
كل طول عمل
سيد احمد
خميني در طول
راهروي
بيمارستان
قدم
مي
زدند، عصباني
و ناراحت
بودند. گويا
صحنه هاي
بيماري امام
راحل يادشان
مي آمد. بعد از
اينكه عمل
موفقيت
آميز بود، ما
دوربيني روي
قسمتي كه ايشان
بستري بودند
گذاشتيم كه
ديگر مزاحم ايشان
نباشيم و در
باز و بسته
نشود و
تغييرات دماي
اتاق به ايشان
لطمه نزند. از بيرون
اتاق كارهاي
حفاظتي را
كنترل
مي
كرديم. حاج
احمد خميني(ره)
ساعت
15/2 نيمه
شب به
بيمارستان
قلب شهيد
رجايي آمدند البته
تنها با يك
راننده و با
لباس راحتي
روحانيت نه
لباس رسمي. ما
از اينكه
ايشان تنها و
بدون حفاظت
آمده بودند
تعجب كرديم.
ايشان گفتند: از
آقا چه خبر؟
گفتيم: الحمدلله
خوبند. ايشان
خيالشان راحت
شد. به
ايشان گفتم: اگر
مي خواهيد
آقاي
گلپايگاني و
سايرين را بيدار
كنم؟ گفتند: نه، حاج خانم
بسيار نگران
حال آقا بودند.
ايشان
خواستند من
بيام پيش آقا
و خودم از
نزديك
در جريان
وضعيت ايشان
قرار بگيرم نه
با تلفن و
خبردهي
ديگران. بعد
از چند
دقيقه
ايشان به ذكر
خاطره
اي پرداختند: ((ما
در تمام جايي
كه امام تردد
مي كرد،
سخنراني
مي كرد و.. يك
ميكروفون هاي
ريزي و يك
كليد شصتي
قرار داده
بوديم تا
هروقت
حال
ايشان
نامساعد شد(اين
اواخر حال
ايشان
نامساعد بود) يكي
از اين كليدها
را فشار
دهند
تا من و دكتر
طباطبايي
سريع بدويم به
سمت اتاق. من
در اتاق
خودمان دراز
كشيده
بودم،
ساعت 7 شب
ناگهان زنگ به
صدا درآمد. من
با سرعت به
سمت اتاق امام
رفتم و فكر
كردم
خداي ناكرده
ايشان سكته
كرده، امام
چمباتمه زده
بود و دو
دستشان به
زانويشان و نگاه
تلويزيون مي
كرد. من به هيچ
وجه حواسم به
تلويزيون
نبود. گفتم: آقا،
ايشان
سريع
گفتند: احمد
بشين، احمد
بشين. من
نشستم و ديدم
اخبار دارد
ديدار آقاي
خامنه اي
با
يكي از
مسئولان
خارجي(رهبر
كره شمالي) را
نشان مي دهد. گفتند:
نگذاريد دير
بشه، چند
بار به شما و
آقاي هاشمي
گفتم. ايشان
رو مطرح كنيد،
اين عظمت رو
كه آدم مي بينه كيف مي كنه.
همينكه
عصايشان را
بلند مي كند(در
حال سان از
نظاميان كره
بودند) عظمت اسلام رو
مي بينم.»
دركتاب
خاطرات آقاي
حيدر واعظ
كاشاني اهل قم
در باره آقاي خامنه اي
از قول آقاي
بهاالديني چه
فرمودند آنهم
در چه سالي؟
ايشان(واعظ
كاشاني) مي
گويند
من در اتاق
بودم و هر 2
داماد آقاي
بهاالديني
نشسته بودند. پسرآقاي بهاءالديني
وارد شدند و
گفتند: مجلس
خبرگان آقاي
منتظري را به
قائم مقام رهبري انتخاب
كردند. ايشان
نگاهي به
پسرشان
انداخت و
فرمودند: نه
اينطور نيست. پسرشان گفتند: مجلس
خبرگان
انتخاب كرد
تمام شد. ايشان
دوباره
فرمودند: نه
اين طور نيست
بعد از
امام خميني،
رهبر ما آقا
سيد علي
خودمونه.
در
انتخاب آقاي
منتظري اصلا آقاي
خامنه
اي امام جمعه
بوده نه رييس
جمهور. مسايلي
كه بين عرفا و
بزرگان و
مراجع
مي
گذرد ما نمي
بينيم. اينها
مسايل مادي
است ما مي
بينيم نه
مسايل غيرمادي و
برداشتشان با
ما فرق دارد. در
عالم ديگري
هستند و ما به
تحليل آنها
وارد نيستيم
مطالبي
از خصوصيات
ايشان: سيره
هايي وجود
دارد كه ما
مجازيم
بگوييم . برخي
موارد را راضي
نيستند ما
بگوييم و
جامعه بداند و
ما نمي گوييم
ولي ديده ايم. به اهلش مي
توان گفت كه
اثرگذار باشد
در زندگيشان. چيزي
كه ايشان را
به مقام
مرجعيت
و
رهبري رساند
فقط و فقط
خودشان و
رفتارهايشان
است. ايشان
همه اين
مقامات را از احترام به
پدر و مادر مي
داند. ايشان
مي گويد: در
زماني كه وارد
حوزه شدند
افتخار
مي
كردند كه
كوچكترين فرد
حوزه هستند. مي
فرمايند: وقتي
وارد حوزه شدم
با 2 نفر هم
حجره
اي شدم وديدم
كه يكي از
آنها از من
كوچكتره و به
من برخورد. ايشان
آقاي هاشمي بودند و
بعدا فهميدم
از من بزرگتره.
شهيد بهشتي
نيز با من
بودند.دوران
درس حوزوي به درس امام
بسيار علاقه
مند بودم و با
هيچ چيز عوض
نمي كرديم. با
من تماس
گرفتند و
گفتند
كه پدرتان هيچ
چيزنمي بيند و
آب مرواريد
گرفته است. من
به مشهد رفتم
و چند
وقت كارم اين
شده بود كه
دست پدرم را
گرفته و از
كوچه خامنه
ايها به مسجد
حكمت چهارراه
شهدا مي بردم
تا نماز
بخوانند و بعد
از آن به
پرسشهاي مردم
پاسخ مي گفتم
و دوباره
ايشان را به
منزل مي بردم. هر
3 وعده
نمازكار من
اين شده بود. تا
اينكه
ايشان
قبول كردند
عمل جراحي
كنند و شكر
خدا خوب شدند. من
مطمئنم كه
دعاي خير پدرم مرا به
اينجا رسانده
است.
مادر
و پدر براي
ايشان از هيچ
مرتبتي
بالاتر نبودند. ايشان موقع
ورود پدر تمام
قد مي
ايستادند به سمت
ايشان مي
دويدند و
دستشان را مي بوسيدند. تمام
عمرشان كارش
اين بود و
مادرشان نيز
همينطور. وقتي
پدرشان از
فرودگاه
مي
آمد ما را مي
فرستاد تا ويلچر
ببريم ايشان
را بياوريم
وتاكيد مي
كردند به
ايشان
بگوييم
آقاسيدعلي
نمي تواند
خودش به ديدار
شما بيايد
زيرا نياز به
برنامه ريزي حفاظتي
دست و پاگير
دارد و الان
احساس كند من دارم
ايشان را جابه
جا مي كنم. در رياست
جمهوري وقتي
به در ورودي
رياست جمهوري
مي
رسيديم ايشان
خودشان
پدرشان را
از
ماشين پياده
مي كردند و
پله ها را
همپاي ايشان
مي آمد و براي
ايشان پشتي مي گذاشت،
چاي مي ريخت و
اجازه نمي داد
در اين لحظات
ما كوچكترين
كاري انجام
دهيم. ايشان
تاكيد بسيار
زيادي روي
احترام به پدر
و مادر داشتند
و هرچه كه به
آن رسيده
بود
را از پدر و
مادر مي
دانست. بر صله
رحم بسيار
بسيار تاكيد مي
كرد و منزل
برادرانشان:
سيدمحمد- سيد
هادي و.. رفت و
آمد مي كرد. وقتي
مشهد مي رفتند
چند روز
مي
ايستاد تا همه
فاميلهايشان
را ببيند. به
پدرخانم شان
بسيار احتراممي
گذاشت و
هميشه
دستشان را مي
بوسيد. ديدار
علما و بزرگان
با ايشان نيز
در همين فضاي
اخلاقي و
احترام
مي باشد. در
سفر پس از
رهبري ايشان
به قم خيلي از
علما و بزرگان
حتي تا
عوارضي
قم آمده بودند
جهت استقبال
مانند آيت الله
جوادي آملي. آيت
الله حسن زاده آملي
خودشان براي
ورود آقاي
خامنه اي به
قم خودشون به
ورودي شهر قم
آمدند ولو
اينكه
ايشان
را نيز نديدند.
سخنان ايشان
در مورد آقاي
خامنه اي در
ديدار با
رهبري بسيار عجيب بود و
من و ديگران
در تمام اين
مدت فقط گريه
مي كرديم و
آنها در فضاي
ديگري
بودند.
بسيار
متواضعانه با
ايشان برخورد
مي كرد و با صفا.ما با آقاي
موسوي
كاشاني
مسئول دفتر
رهبري بيت
آقاي جوادي
رفتيم و اعلام
كرديم آقا مي
خواهد بعد از نماز مغرب
بيايد ديدار
شما. ايشان
فرمودند: بگوييد
نيايد، واقعا
مي
گويم. منزل
من
بسيار بسيار
حقير است
وگنجايش
ايشان را ندارد.
من خواهشم اين
است اگر مي
خواهند
بزرگي
كنند بيايند
قدمشان روي
چشمم ولي خانه
من گنجايش
ايشان را
ندارد. من
حاضرم
بارها
بارها خودم
بيايم
خدمتشان. بگوييد
با اين شرايط
من راضي نيستم
بيايند. ما به رهبري
اعلام كرديم
اين گفته را و
رهبري فرمودند:
ما اگر برويم
منزلشان خيلي
چيزها
گيرمان
مي آيد. اين
برخورد ايشان
بسيار
متواضعانه و
باكرامت بود.
نماز
مغرب و
عشا
خدمتشان
رفتيم وگفتيم
كه آقا
انشاالله امشب
تشريف ميارن،
با بچه هاي
حفاظت
ايشان
هماهنگ كرديم
تا اطراف خانه
پست حفاظتي
بگذارند و
همسايه ها نيز
اذيت نشوند. آقاي آملي
پيش ما
ايستاده
بودند و ما
گفتيم شما
بنشينيد تا
ايشان نزديك
شوند ما
خبرتان
مي دهيم. ايشان
گفتند من از
صبح تا الان
منتظرم اصلا
آرام و قرار
ندارم. ما
گفتيم
اقلا شما
بگذاريد تا از
دفتر(قم) حركت
كردند ما به
شما اطلاع مي
دهيم. ايشان از هنگامي
كه خبر حركت
رهبري را
شنيدند در خانه
ايستاده
بودند و منتظر
بود. وقتي
آقا
تشريف آوردند
ايشان سريع
دويدند درب
ماشين را باز
كردند و تلاش
كردند دست آقا را ببوسند
ولي آقا
ممانعت كرد. ايشان
پياده شدند و
داخل خانه
شدند و آقاي
آملي تا
دست
آقا را
نبوسيدند
كوتاه
نيامدند. برخورد
ايشان با
رهبري بسيار
متواضعانه و
خود را
حقير و كوچك مي
گرفتند و آقا
نيز با ايشان
متواضعانه
برخورد مي
كردند. حدود40 دقيقه
ديدار طول
كشيد و در اين 40
دقيقه فقط
تعارف و معرفت
بود. ايشان به
منزل بسياري
به قم رفته
اند ولي كمتر
برخوردي اين گونه
بود. واقعا
سرشار از فضل
و كرامت
بود.
منزل
آقاي بها
الديني
كوچكتر بود. صبح
زود رفتم منزل
ايشان و قرار
بود رهبري
نماز صبح را
كه جمكران
خواندند( نماز
صبحها را كامل
جمكران مي
خواندند)بيايند.
گروهي كه براي
حفاظت ايشان
رفتيم منزل
آيت الله،
پسرشان آمدند
و ما خودمان
را معرفي
كرديم. ما
رفتيم بالا
ساعت 4 صبح بود
و ديديم كه
ايشان در آن
موقع به
صورت رسمي
منتظر كسي
هستند. بعد از
دستبوسي
ايشان
فرمودند: خوب
آقا سيد علي كجاست و كي
ميايد!!؟. ما
تعجب كرده
بوديم. گفتم
جمكران هستند
وبعد خدمت شما
مي رسند.
ايشان
فرمودند: اينگونه
نگوييد ايشان
بزرگتر از اين
است ايشان لطف
مي كنند و
منت
بر ما مي
گذارند اينجا
مي آيند.
اسكورت
شروع به حركت
كردند و تاكيد
داشتند
كه
زياد مزاحم
ايشان نباشيم.
آقا تشريف
آوردند و آقاي
بهاالديني مي
خواستند از
پله ها
پايين بيايند
ولي آقا دويد
به سمت ايشان
و آقا با
ناراحتي به ما
نگاه كرد كه
چرا اينگونه
شد و تشريف
آوردند
پايين، ولي ايشان
فرمودند: به
بچه ها چيزي
نگوييد من از ديشب تا
كنون منتظر
شما هستم و
خواب ندارم. مي
خواستند دست
آقا را ببوسند
ولي آقا
نگذاشت.
آقاي
بهاالديني
خواهش كردند
كه اجازه دهيد
من دست شما ر ا
ببوسم تا فردا به
مادرتان زهرا
بگويم من دست
ولي تان را
بوسيدم. اختلاف
سني آقاي
بهاالديني با رهبري
حدود50 سال بود
در آن زمان(سال1380).
وقتي نشستيم
آقاي
بهاالديني به
اطراف
منزل
همه را نگاه
مي كردند و ما
نگران بوديم كه
ايشان چه در
فكر دارن و ما
را چگونه
مي
بيند(چشم
بصيرت و برزخي).
ايشان سپس
نگاه به رهبري
نمودند و
گفتند: من
شنيده
بودم
كه شما از
دفترتان
حفاظت مي شود
و الحمدلله
همه محافظان و
همراهانتان
خوبند و
خوبمي
بينمشان. ما
خيلي خوشحال
شديم. از
فرزندان
آقاگفتند و
گفتند 2فرزند
بزرگ شما
را بارها ديده
ام الحق(3مرتبه)
همه خوبند و
مانند شمايند.
2 فرزند كوچك
را نديده
بودم و
تازگيها كه
ديدم اينها
نيز الحق خيلي
خوبند. بعد
آقا به بچه
هايش،
همراهان
ومحافظانش
اشاره كردند
كه همگي دست آيت
الله را
ببوسند و بعد
خداحافظي
كردند.
با اين
برخوردها و
كراماتي كه ما
ديديم و حالامي
بينيم يه عده
اي كه 16سالش
از انقلاب
گذشته و 14 سال
قبل از انقلاب
مشخص نبود كجا
بوده و كي
بوده حالا
به
اسم وكيل،
وزير، روحاني
و.. مطالبي را
مي گويد كه دل
آدم مي سوزه.
البته
دل براي
اون مي سوزه
نه براي
انقلاب. انقلاب
الحمدلله
مانند بلدوزر
هركس كه جلوش آمد
و خواست
بايستد له
كرده و رفت. فكر
كرديد اينها
كه حالا آمدند
از بازرگان،بني
صدر و..بزرگترند؟
بازرگان را
همه جهان مي
خواستند. انقلاب
ما قطع يقين
انقلاب آقا
امام زمان
است و هيچ كس
نمي تواند به
ما ضرر و لطمه
اي برساند. فقط
به آقا مربوطه
اين انقلاب
و فقط مقدرات
مي تواند بر
ما اعمال شود. و
حفظ حكومت نيز
شرايطي دارد
كه بايد
در اين خط
باشيم.قبل
از سفر به حج
رفتم خدمت
علما و مراجع
جهت اجازه
تشرف. منزل
آقاي بهجت
مطلبي خواستم
و ايشان فرمود:
ما اجيريم. مي
داني اجير
چيست؟ كسي كه مزد و
پاداشش را
قبلا گرفته و
الان به جز
اطاعت چيزي
نبايد انجام
دهد.
ما
اجير آقا
امام زمانيم و
مزد و
پاداشمان بودن
در اين دوران
و خدمت به
نظام جمهوري
اسلامي
است.
اين مزد و
پاداش ماست و
به هيچ چيز
فكر نكنيد. ما
اجيريم و هرچهمي
گذرد فقط
و فقط به خدمت
امام زمان
ببينيم.براي
طول عمر مقام
رهبري و ظهور
حضرت و تعجيل در فرجشون
صلوات بلند
بفرستين..